دلشکسته

من و دنیای من
ایهام حافظ

ایهام حافظ

شاعرم, ولی جز برای تو, شعر گفتن نمی دانم.

قافیه های من همه در آغاز بیت می آیند, وزن و عروض از شعر من گریزانند.

آیا قامت موزون تو, چنین شعر مرا بی وزن کرده است؟

آیا ایهام حافظ به موی تو دست یافت؟

ملاحت مثنوی را با روی تو چکار؟

حماسه ی ذوالفقار چه شاهنامه ها که در غبار کارزار تو می رقصاند.

هر مفهومی که شاعران به ذوق می آرایند, حکایتی از بهشت روی توست.

مولانا:

ای نور دل و دیده و جانم چونی؟ *** وی آرزوی هر دو جهانم چونی؟

 

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس***تو بی رخ زردمن ندانم چونی؟

+نوشته شده در شنبه 11 / 4 / 1392برچسب:شاعر,حافظ,مولانا,مثنوی,ساعت8:30توسط مروارید |